کــاف

کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی

کــاف

کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی

کــاف
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

مسایل جامعه شناسی ادبیات در ایران

يكشنبه, ۱۰ شهریور ۱۳۹۲، ۰۱:۰۹ ب.ظ

موضوعی که درباره ی آن باید سخن بگوییم، کمی پیچیده است؛ یعنی مساله ی ادبیات جامعه‌شناسی! در ایران امروز ”جامعه‌شناسی ادبیات“ است. محصول بزرگ جامعه ما در سطح بین‌الملل ادبیات ماست. مساله کشوری مانند انگلستان، سیاست؛ آلمان، فلسفه و ایران ادبیات آن است. بنابراین اگر کاری برای این مساله انجام می‌شود باید جدی و دور از ندانم کاری و سردرگمی باشد. البته این طور نیست که فکر کنیم تنها در ایران سردرگمی درباره ی  "جامعه‌شناسی ادبیات" وجود دارد. حتا در فرانسه هم گاهی نویسندگانی چه بسا مشهور پیدا می‌شوند که به این مساله درست نپرداخته‌اند.

به تر است در این جا نخست به وضعیت موجود بپردازم. نخستین مشکلی که در ایران درباره ی جامعه‌شناسی ادبیات داریم سوء تفاهم درباره ی آن است. این سوء تفاهم تنها در سطح افراد معمولی نیست، بلکه در حوزه‌های آکادمیک و حتا در وزارت علوم نیز وجود دارد. اکنون درسی در سر فصل های درس های جامعه‌شناسی در وزارت علوم به نام «جامعه‌شناسی در ادبیات» وجود دارد. این اسم «مصوب» غلط است زیرا ادبیات یک شاخه ی هنری است و جامعه‌شناسی علم است. جامعه‌شناسی قاعده ها و روش خود را دارد و هنر نیز ضابطه ها و نظم خود را. ما نمی‌توانیم از کانت که در دویست سال پیش، هنر را قاعده های نظم احساسات و علم را قاعده های نظم ادراکات تعریف می‌کند عقب‌تر باشیم. استادانی هم داریم که درس می‌دهند و کتاب آن‌ها جزء کتاب های منبع برای تدریس است، اما می‌بینیم که نام کتاب آن‌ها غلط است: ”جامعه‌شناسی در ادبیات“. در این عبارت کلمه ”در“ اضافی است و باید حذف شود. جامعه‌شناسی علمی است که ادبیات و قوانین حاکم بر آن را بررسی می‌کند و ارتباط های درونی این ساختار ویژه ی معرفت انسانی را بررسی می‌کند تا بگوید تابع چه نظمی است و چه پیوندی میان گونه‌های ادبی و گونه‌های اجتماعی وجود دارد، جهان درون آن چه جهانی است و چه چیز را بررسی می‌کند. 

اوایل دهه پنجاه، مرحوم دکتر صدیقی، استاد همه ما درسی داشتند به نام ”اجتماعیات در ادبیات فارسی“. این عنوان معنی‌دار است چرا که اجتماعیات در ادبیات فارسی وجود دارد. او تلاش می‌کرد از درون متن های ادبیات فارسی برخی روابط، سازمان‌ها و نهادها و هر آن چه را که می‌توان اجتماعی تعبیر کرد، استخراج کند تا به این طریق، چهره‌ای برای جامعه ی آن روزگار ترسیم کند. این کار ادعایی مبنی بر ”جامعه‌شناسی ادبیات“ بودن نداشت. هنگامی که در سال ۱۳۵٦ تحصیلات خود را به پایان رسانده و به ایران بازگشتم، دکتر صدیقی از من خواست تا این درس را که گرایش اصلی من بود در دانشگاه تهران آغاز کنم و برای نخستین بار ”جامعه‌شناسی ادبیات“ را تدریس کردم. از سال ۱۳۵۷ به بعد کلاس هایم آزاد بود و گاه پیش می‌آمد که کلاس با سیصد نفر تشکیل می‌شد و من آن سال‌ها را  سال‌های پربار و شروعی خوب می‌دانم چرا که از هر قشری ـ دانش جو، روزنامه‌نگار، نویسندگان و مترجمان از این درس استقبال کردند. اما امروز به دلیل وقفه‌ای که در سال‌های گذشته پدید آمده است، این شاخه از جامعه‌شناسی رشد کافی نداشته، برداشت‌های گوناگون و اغلب نادرستی از آن وجود دارد و متأسفانه به دلیل عمق و دشواری کار، کم تر کسانی از فارغ‌التحصیلان جامعه‌شناسی به آن گرایش دارند. 

دومین مساله‌ای که وجود دارد نیودن درک درست از تفاوت میان "نقد ادبی" و "جامعه‌شناسی ادبیات" در میان اصحاب علوم اجتماعی و فعالان حوزه ی ادبیات است. میان نقد ادبی و جامعه‌شناسی ادبیات مرزهای شناخته شده‌ای وجود دارد و در جهان آن‌ها را می‌شناسند و قاعده های آن را رعایت می‌کنند. پیش از انقلاب شوروی، در روسیه ی تزاری، شماری از روشنفکران و فیلسوفان بسیار هوشمند و دقیق وجود داشتند که بر روی ادبیات کار می‌کردند. چنشفسکی، پیسارف و ...، این افراد در عصر طلایی رمان‌نویسی روسیه یعنی زمان حیات تولستوی، داستایوسکی، تورگنیف و دیگر نویسندگان بزرگ، آثار ادبی را نقد می‌کردند و این نقدها همه علمی و با زمینه ی جامعه‌شناختی هستند. اما بعدها هیچ‌گاه و هیچ‌کس این نوشته‌ها را جامعه‌شناختی ندانست. اما از نظر من به ترین متن های جامعه‌شناختی ادبیات هستند. بعدها کسانی آمدند و معنای تازه‌ای به نقد و بررسی ادبیات دادند. آن‌ها به موشکافی در مورد این که اصلن متن ادبی چیست و تفاوت آن با متن غیرادبی چیست، علت ماندگاری یک اثر چیست، گونه‌های مختلف ادبی چه گونه و در چه شرایطی پدیدار شدند و ... پرداختند. 

پیشگام این حرکت جوان لهستانی، گئورگه لوکاچ بود. لوکاچی که هنوز مارکسیست نشده و کانتی بود. او در سن کم تر از بیست، کتابی نوشت به نام ”جان و کالبدها“. این کتاب دیدگاهی کانتی دارد، اما این مهم نیست، بلکه روش آن مهم است زیرا نخستین بار بود که ادبیات به شکل دیگری بررسی می‌شد: روحی که در این قالب است، چه معنایی به آن می‌دهد! 

او در سن بیست و دو سالگی کتاب دوم خود ”تئوری رمان“ را از دیدگاه هگلی نوشت و نبوغی بی مانند از خود نشان داد. او در این اثر برای نخستین بار ارتباط میان فرهنگ اجتماع و قالب‌های اجتماعی و قالب‌های ادبی را نشان می‌دهد. برای نخستین بار هنگامی که می‌خواهد از حماسه سخن بگوید، از جهان با دیدگاه افلاتونی می‌گوید: 

«خوشا زمان‌هایی که سرنوشت بشر را در ؟؟؟؟ ستارگان دید». آسمان را به زمین پیوند می‌زند، و نشان می‌دهد که بشر دوران حماسه چه قدر با معنویات آسمانی نزدیک بوده و میتولوژی چه اثری در زندگی روزمره‌اش داشته و سرنوشت را چه گونه می‌دیده است، این دوره دوره ی حماسه است. اما هنگامی که از رمان سخن می گوید از جهانی تیره و تار و پر از تردید کانتی سخن می گوید. این فضا یا ژانر رمان است ـ تردیدها و گم گشتگی انسان و هدف‌های او، تسلط اشیا بر زندگی و به طور کلی، آثار مدرنیسم بر زندگی! لوکاچ که متأسفانه در دوره ی‌ استالین مارکسیست می‌شود، بعدها پس از آن که از حزب کمونیست اخراج و به دلیل آثارش تکفیر می‌شود، کتاب ”رمان تاریخی“ را می‌نویسد. در این کتاب او انسان آزادی است که بینش و تفکر خود را دارد، هگلی یا کانتی نیست و در این اثر برای نخستین بار میان جنگل‌های ناپلئونی و گونه ی ادبی رمان تاریخی ارتباط برقرار می‌کند و نشان می‌دهد که چه گونه انسان‌ها گذشته ی مشترک خود را در فرم‌های ادبی زنده می‌کنند و در اختیار گسترده ترین قشرهای اجتماعی قرار می‌دهند. 

سال‌ها بعد لوکاچ کار خود را نقد و تکذیب کرد. در این میان فردی به نام گلدمن ظهور می‌کند که با وجود این که لوکاچ خود را نقد می‌کرد از موضع قدیمی او دفاع می‌ کند. اما به هر حال دوره ی لوکاچ به پایان می‌رسد و زمانی سپری می‌شود تا جامعه‌شناسی ادبیات وارد حوزه‌های آکادمیک شود. در اروپا، در سال‌های ٦۰ میلادی، با کارهای لوسین گلدمن بر روی رمان‌های آندره مالرو این اتفاق می‌افتد. گلدمن و گروه پژوهشی او، برای نخستین بار در کاری سیستماتیک با بهره گیری از جامعه‌شناسی بر پایه ی ساخت‌گرایی تکوینی، قالب‌ها و درون مایه‌ها را بررسی کردند و به نتیجه هایی تعمیم پذیر دست یافتند: این که رمان، جست و جو برای حقیقت در جهان غیرواقعی است! و یا این که اخلاق (Ethic) نویسنده در رمان بدل به یک مساله ی استاتیک می‌شود. حاصل کار این پژوهش در مجموعه‌ای به نام ”دفاع از جامعه‌شناسی رمان“ منتشر شد و زنده یاد جعفر پوینده آن را به فارسی برگردانده است. 

از دیگر فعالان این حوزه جانت وولف انگلیسی است که در دهه ی ۷۰ میلادی در این حوزه کار کرده است. موضوع پژوهش او ”فلسفه جدلی و جامعه‌شناسی هنر“ است. کار او با این که پس از گلدمن بود، به لحاظ سبک کار ماقبل گلدمنی است. از آن دوره به بعد، حوزه ی جامعه‌شناسی ادبیات، جایگاه خود را پیدا کرد و به عنوان واحد درسی در دانشگاه‌ها ارایه شد. 

هنگامی که از فرانسه باز گشتم، به عنوان یک تازه کار در این حوزه مشغول به کار شدم. در آن زمان استقبال کنندگان از این رشته بسیار بودند اما متأسفانه روشنفکران، هنوز در قالب نقد ادبی و تکنیک‌های ادبی سخن می‌گفتند و به داوری ارزشی آثار ادبی می‌پرداختند. در حالی که می‌باید به بنیاد ایجاد این تکنیک‌ها، فرم‌ها، محتواها و تفاوت آثار ادیبان کشور می‌پرداختند در حالی که نقد ادبی به این مقوله ها نمی‌پردازد و با ورود به جهان یک اثر، کمی داوری ارزشی، کمی جانب‌داری و کمی تحلیل فنی می‌کند! ما به عنوان جامعه‌شناس، بر روی مسایل فنی زیاد تکیه نمی‌کنیم، همین اندازه به تکنیک‌ها می‌پردازیم که سره را از ناسره و کار ادبی را از کار غیرادبی جدا کنیم. 

به هر حال در سال ۱۳۵۹، جامعه‌شناسی ادبیات در ایران بنیادگذاری شد و عده‌ای در این حوزه فعال شدند و عده‌ای نیز به اشتباه آن را در مسیرهای دیگری پی گیری کردند و اکنون ۲۵تا ۳۰ درصد از کسانی که در آن دوره آغاز به کار کردند، کارهایی ارایه داده‌اند که معنای جامعه‌شناسی ادبیات می‌دهد و عده‌ای نیز همان سیستم سنتی با نگرش‌های قدیمی در قالب نقد ادبی یا اجتماعیات در ادبیات را دنبال کرده‌اند که متأسفانه در میان استادان دانشگاه‌ها هم این افراد حضور دارند. 

به نظر من، جدی گرفتن این شاخه از جامعه‌شناسی در ایران بسیار خوب است. اگرچه به لحاظ کمّی افراد بسیاری در این حوزه فعالیت می‌کنند اما حضور این عده قابل توجه بیش تر ناشی از جذابیت موضوع رشته است و نه مسایل دیگر! لازم است اتوریته‌هایی در این رشته داشته باشیم. زیرا که به نظر من سپردن ادبیات بزرگ ایران به دست افراد ناشی تنها دریغ برای ما به جای خواهد گذاشت. فقط جامعه‌شناس بودن، یا فقط کمی از شعر و ادب سردرآوردن، شرط لازم و کافی برای کار در این حوزه نیست، کسی که در حوزه جامعه‌شناسی ادبیات فعالیت می‌کند، حتمن باید اطلاعات بسیار گسترده‌ای از جامعه‌شناسی، فلسفه و تاریخ داشته باشد و اتفاقن به نظر من ادیب بودن یا نبودن او در این جا مطرح نیست تا بتواند هنگامی که با یک اثر برخورد می‌کند بداند به لحاظ تاریخی، فلسفی و جامعه شناسی در کجای کار است و دست به تحلیل درست بزند. دوم این که باید برای مصادیق، تعریف های روشن داشته باشد. 

مساله ی مهم دیگر این که به دلیل وابستگی دانشگاه‌ها به مراکز دولتی و وزارت خانه، باید در این مراکز، وضعیت واقعی این رشته را روشن و تعریف های مربوط به آن توسط متخصصان رشته اصلاح شود تا در دانشگاه‌ها به دانش جویان «غلط» آموزش داده نشود. چون دانشگاه مکانی نیست که بتوان در آن اشتباه ـ آن هم در مساله‌ای با این اهمیت ـ کرد. دانشگاه جایی است که در آن اصول علمی و مبانی، آموزش داده می‌شود و به همین دلیل باید در آن تعریف ها، اصول، چهارچوب‌ها و ... روشن و درست باشد.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۶/۱۰
رضا فلاح

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی